loading...
خندیدم و شادی حق هر ایرانی
آخرین ارسال های انجمن
پژمان بازدید : 68 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)
.
.
.
شما اگه دقت کنی همین کلمه “قرقروت” و یا”گوجه سبز”
یا حتی “لواشک ترش” و در بعضی مواقع هم “آب زرشک البالو” خودش…
ادامه جمله رو ول کن
آب دهنتو قورت بده بعد !
.
.
.
دیروز تو خیابون خواستم دوستم رو صدا کنم
به شوخی صداش کردم دکـــــــــتر
همه برگشتن نگاه کردن
اون موقع فهمیدم که ۸۰ درصد مردم این کشور
اگه چیزی تو اعتماد به نفس از من حقیر زیادتر نداشته باشن چیزی کمتر هم ندارن
.
.
.
خبرها حاکی از اونه که گزارشگر قطریه بازی ایران و قطر
هنگام تلفظ اسم اشکان دژاگه در دم جان سپرد !
.
.
.
بَ رَ بَ بَ
همون برو بابای خودمونه
اینو در پاره مواقع با دهنی کج، واسه تضعیف روحیه طرف بکار میبرن !
.
.
.
جای خالیش را نه کتاب پر می کند، نه قهوه، نه حتی سیگار
من دلم گلکسی اس ۳ می خواهد !
.
.
.
هیچوقت به انتخاب های همسرت نخند
به هر حال خودتم یکی از اون انتخابا بودی !
.
.
.
تو دستشویی شیر آبو نیم دور می پیچونی
کل آب شهر ازش میپاشه به در و دیوار و سر و صورتت
حالا ۱۷ دور باید بتابونی تا بسته شه !

.
.
.
تو ایران فقط وقتی آرایش عروس رو قبول دارن که دیگه حتی مادرش هم نشناسدش !

.
.
.
دقت کردین !؟
جاده چالوس از خود چالوس معروف تره!
.
.
.
(جملات کوتاه طنز)
برای شما هم اتفاق افتاده؟؟!!
ﯾﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯼ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻣﯿﮕﯿﺎ
ﻭﻟﯽ ﺧﻨﺪﺕ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﺴﯽ ﺣﺮﻓﺘﻮ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ !
.
.
.
یه سری ادما رو نباید بالا برد
باید بالا اورد
.
.
.
همه ی مردها بد نیستند
بدتر و بدترین هم دارن !
.
.
.
از جمله سرگرمی های مادرم اینه که
تو خونه بگرده و از این و اون بپرسه اگه اینو نمیخوای بندازم دور !
(بروزترین ها)
.
.
.
ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻞ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺰﺩﯾﮏ :
ﻣﺸﺘﺮﮎ ﮔﺮﺍﻣﯽ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﻃﺮﻑ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺯﺩﯼ ؟
ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ
ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺍﻭﻟﯿﺎ ﻫﻤشون همین ﺟﻮﺭﯾﻦ !
ﺻﺒﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺍﯾﺮﺍﻧﺴﻠﯿﺸﻮ ﻭﺍﺳﺖ ﺟﻮﺭ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺗﻮ ﮐﻔﺶ ﺑﻤﻮﻧﻦ !
.
.
.
یه روز میرسه نسل بعدی توی تاریخ ادبیاتشون دارن آدرس سایت های ما رو حفظ میکنن
علیرضا راد که بود !؟ نام سایتش را ذکر کنید !(۲۰ نمره !)
.
.
.
میگن تو جهنم یه جایی هست
حالا خودتون میرید میبینید !
(بروزترین ها)
.
.
.
اگر نیوتون با سیب جاذبه زمین را کشف کرد
ما با دوسیب جاذبه آسمانها را کشف کردیم!
.
.
.
یه معلم هم داشتیم انقد آزارش دادیم و شلوغ میکردیم سر کلاسش
رفت مدیر رو آورد سر کلاس گفت : آقای مدیر اینا نمیزارن من درس بدم !
.
.
.
تصویری از یک زن ایده آل
error 404 page not found !
(بروزترین ها)
.
.
.
هیچکس تنها نیست . همه یه سرخر و مزاحم دارن !‌
.
.
.
من به عکس تو دست میکشم…
تو بـه عکس من…
دست میکشی از من…
.
.
.
یه دوستی داشتم که اصلا” اهل این سوسول‌بازیا و تقلب و این حرفا نبود.
یه روز قبل از امتحان یه چاقو میزاشت جیبش میرفت دم خونه‌ی استاد
ما شالله الان مهندس قابلی هم شده…
.
.
.
من متوجه شدم تازگیا به لطف کیبورد یه زبان جدید یاد گرفتم !
مثلا میدونم : “سشمشئ ناخذه” میشه سلام خوبی ؟
“خن” میشه اوکی !
“ذغث” میشه بای !
(بروزترین ها)
.
.
.
مسابقه پیامکی ایرانسل(هر پیام ۷۵تومان) برنده: هر روز لپ تاپ
سوال :
۱: اب خوبه؟ بله
۲:درخت چه رنگ است؟ سبز
۳:اهن سفت تره یا پنبه؟ اهن
سوال آخر: شخصی که نظریه بوروکراسی پست مدرن را باب کرد که بود و اون روز تو خلوت
خودش به چی فکر میکرد !؟
.
.
.
میدونستم آدم بدشانسی ام ولی نه تا این حد
که بیان دستمو بگیرن ببرنم وسط تا برقصم برق بره !
.
.
.
از صبح تا شب یه دونه زنگ هم نمی خوره موبایلم
بعد همینکه میرم دستشویی
۴ تا از کمپانی های بزرگ برای استخدامم زنگ زده بودن !
از امور دانشجویی هاروارد برای بورسیه تحصیلی !
سازمان سنجش برای نتیجه کنکور سال پیش !
معلم ابتداییم واسه دادن جاییزه ای که مامانم واسم خریده بود !
مشترک گرامی اگر در دستشویی نبودید برنده جایزه بانک ملت میشدید !
(بروزترین ها)
.
.
.
پیاده شدن از مترو تو ایران مث شنای قورباغه میمونه
باید جمعیت جلوی در مترو رو بشکافی تا بتونی پیاده شی!
.
.
.
بابام بهم میگه یه شامپوی خوب خارجی واسه خودت(!) بخر فردا میخام برم حموم!
.
.
.
ﻣﻦ ﺁﺧﺮ ﺳﺮ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﻩ ﺍﯾﻦ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺩﺭ ﻧﯿاﻮﺭﺩﻡ:
ﻣﺘﻨﻔﺮﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﻨﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﭙﺮﺳﯽ ….
ﻭﻟﯽ ﭘﺪﺭﺗﻮ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﺭﻥ ﺍﮔﻪ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﻮﻟﺪﺷﻮﻥ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺮﻩ
.
.
.
کلی پول نرم افزار میدی بعد قبل نصب میپرسه آیا قوانین ما رو قبول داری ؟
.
.
.
اینکه توقع داشته باشی چون آدمِ خوبی هستی
دنیا باهات خوب رفتار کنه
مثل اینه که از یه گاو توقع داشته باشی کـــه چون گیاهخواری،بهت حمله نکنه !
.
.
.
آرزو های من خیلی بی حیان
هیچ کدوم جامه ی عمل نمی پوشن !
بی ادبا
.
.
.
کارنامه ایرانی ها :
زبان انگلیسی = ۱۹
زبان فارسی =۱۳
.
.
.
تویی که فکر میکنی خیلی بالایی !
قربون دستت ، یه دستمال میدم اون پرچم مارو هم تمیز کن
(بروزترین ها پرچمش بالاست اخه !)
.
.
.
بچه رو به مادرش : مامان چرا بابا کچله ؟
مادر : بخاطر اینکه بابات خیلی فکر میکنه!
بچه : پس چرا موهای تو اینقدر بلنده ؟
مادر : خفه شو !
(بروزترین ها)
.
.
.
ما تو حمومون وان نداریم
وگرنه تا حالا چن بار خود کشی میکردم خیلی کلاس داره لامصب !
.
.
.
اگر کره ای ها میدونستن تیم های قرمز پوش وقتی ده نفره میشن
تازه جون میگیرن و حریفاشون رو میبرن به داور التماس میکردن که شجاعی اخراج نشه !
.
.
.
مامانم بهم زنگ زده
من : جانم؟
مامانم : جانم نیست منم!
.
.
.
الان تو ماهی از سال هستیم که پدرا وقتـی نصف شب بیدار میشن؛
نه کولر روشنه نه بخاری که خاموش کنن، میرن پنجره رو میبندن
.
.
.
این یکی رو هیچ وقت نفهمیدم واسه چی یاد گرفتم
می خوام بدونم کسی هست «ب.م.م» و «ک.م.م» (ریاضی)
در طول زندگیش به دردش خورده باشه؟
(بروزترین ها)
.
.
.
بعضیا هستن یهو آنلاین میشن ؛
طی یه عملیات انتهاری تو ۵دقیقه, ۵۵تا پست میزارنُ آف میشن
.
.
.
پسر کوچولو بعد از رفتن به رختخواب: بابااااااا
پدر: بله؟
پسر کوچولو: میشه برام یه لیوان آب بیاری؟
پدر: نخیر نمیشه. قبل از اینکه بخوابی گفتم آب می خوری؟ گفتی نه.
۳ دقیقه بعد، پسر کوچولو: بابااااا تشنه امه، یه لیوان آب میاری؟
پدر: نخیرررر، اگه یه بار دیگه آب بخوای، میام یکی میزنم توی گوشت تا بخوابی.
۵ دقیقه بعد، پسر کوچولو: بابا…. میشه وقتی میای منو بزنی، یه لیوان آبم بیاری !
.
.
.
شماهم وقتی شبا یهو از خواب بیدار میشید گوشیتونو با یه چشم چک میکنید!؟
.
.
.
یه روز کتابمو دادم به دوستم از صفه ۷۸ میشه فهمید شام قرمه سبزی داشتن
از صفه ۱۰۴ هم میشه فهمید بعدشم انار کوفت کرده !
.
.
.
توی دوره و زمونه ایی که یه پسر ۱۶ ساله با ۴۰ کیلو وزن و یه ماشین شاسی بلند
میشه مرد رویاها ما همون نامرد باشیم بهتره !
.
.
.
همه مخاطب خاص دارن من مخاطب ماست دارم
.
.
.
خانوووووما شارژ ایرانسل میگیرم براتون پارک دوبــــــــــــــــــل میکنم
شارژ و شمارتونو برام بزارین
پیغامای الکی و نیمخونم
اعتماد باید ۲طرفه باشه!!
اگه بخواین وب پارک دوبلمم بهتون میدم!! 
.
.
.
شمام یادتونه؟؟؟)
اسم:غلام
فامیل:غلامی
غذا:غلام پلو
میوه:غلام سبز
شغل:غلام فروش
شهر:غلام رود
کشور:غلامستان
گل:غلام بو
شی:غلام پلاستیکی
ماشین:همونی که غلام سوار میشه اسمشو نمیدونم
یه جور مینوشتیم انگار گفتن اولش با غلام شروع شه
بعد تازه بهمونم میگفتن مثلا غلام پلاستیکی وجود نداره، در دفاع از ورژن
پلاستیکی غلام چنان جنگ خونینی به راه می افتاد که تو ۸ سال جنگ تحمیلی
به راه نیافتاد! رو نبود که!
.
.
.
بابابزرگم هشتاد سالشه همیشه اصرار می کنه که بذارید
من از خونه تنهایی برم بیرون مگه زندانی گرفتید؟
می خوام برم نون و روزنامه اینا بگیرم…
یه روز بعد از کلی اصرار گفتیم باشه برو ولی مواظب باش…
رفته نونوایی محل به همه ی اونایی که تو صف بودن
گفته عجب روزگاری شده پنج تا دختر دارم پنج تا پسر
تو این سن و سال من ِ پیرمرد باید بیام تو صف وایسم نون اونارم من بگیرم

پژمان بازدید : 19 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

همانطور که میدانیم تبریز دومین شهر کشور  از نظر بلند مرتبه سازی و زیبایی ساختمان در کشور میباشد.چرا که شما در هر کوی و محل چندین برج بالای ۱۰ طبقه مشاهده خواهید کرد . این بلند مرتبه سازی از قدیم الایام در تبریز رسم بوده است.چرا که اولین وبلندترین برج کنترل آتش نشانی کشور با ۲۳ متر چند صد سال پیش در تبریز احداث شده یا ارک علیشاه که ۴۰ متر بلندی دارد و یا برج کارخانه آجر پزی باقی مانده از دوران قاجار که ۵۰ متر بلندی دارد یا برج شهرداری تبریز با ارتفاع ۳۱ متر که ۱۰۰ سال پیش به عنوان اولین شهرداری کشور توسط آلمانی ها ساخته شد...

ادامه مطلب

پژمان بازدید : 183 شنبه 20 آبان 1391 نظرات (0)

دوستانم حتما اینو بخونید و افتخار کنید یه کم
تا حالا اسم عظیم زاده به گوشتون خورده؟
درسته همون نامی که روی فرش های مشهور دستبافت ابریشمیه
ولی میدونید این نام چه کسی بوده و از کجا به اینجا که در حقیقت بزرگترین تاجر ایران هست و بزرگترین تولید کننده فرش در جهان رو به خودش نسبت داده؟
بله بزرگترین تاجر فرش جهان و یکی از چند ثروتمند میلیاردر ایرانی
حتما شما رفتین و حتما سمت نوشهر و نمک اب رود گذرتون افتاده برای تفریح و این رو در سلمانشهر نزدیک نمک ابرود دیدین که چه عظمتی داره
اسمش الماس خاورمیانس
همونطور که گفتم همه وسایلش سنگ ها مصالح شیشه ها و تزئیناتش از گرون قیمت ترین و بهترین ها در سطح جهانی استفاده شده

بهترین ها در سطح جهانی استفاده شده



یه برج سه قلو بسیار بزرگ رو دیدین که تقریبا کاراش داره تموم میشه و باید بدونید که تمامی مصالح و ابزار الاتی که در ساخت این هتل به کار رفته از بهترین و مرغوب ترین ها در دنیا استفاده شده و این رو خود عظیم زاده وقتی گفت که قبل اشاره کرد این هتل رو برای افتخار کشورم فقط میسازم تا جهانیای از اون نام ببرن به عنوان بهترین
باید عرض کنم واحد های هم کف که همگی تجاری هستند همگی پیش خرید شده اند و ارزش مجموع انها به بیش از 200 میلیارد تومان براورد شما


اون در حال حاضر با میلیار ها ثروتی که دارد بیش از 1000 کودک بی پدر و مارد و یتیم را ساپورت کامل مالی میکند . داستان زندگیش اشک شما را در خواهد اورد 
قسمتی از زندگی عظیم زاده از زبان خودش:

داستان عظیم زاده 
در 10 آذر 1336 در ده اسفنجان در شهرستان اسکو متولد شدم.
هفت ساله بودم که پدرم را از دست دادم و یتیم شدم.
امکانات مالی مان اجازه نمی داد به مدرسه بروم و فقط پس از رفتن
به کلاس اول مجبور شدم پشت دار قالی بنشینم و قالیبافی کنم.
تا 13 سالگی روزها قالی می بافتم و شب ها درس می خواندم.
چاره ای نبود. وسع مالی ما جز این اجازه نمی داد.
خاک خوردم و زحمت بسیار کشیدم. در سال 2 بار بیشتر نمی توانستیم
برنج بخوریم. یک بار روز 21 ماه رمضان و بار دوم شب چهارشنبه سوری.
آرزو داشتم یا خلبان شوم یا پولدار و برای رسیدن به این آرزوها بسیار زحمت
کشیدم.کارم را با به دوش کشیدن پشتی و قالی های کوچک و بردن آن
از اسفنجان یا اسکو برای فروش آغاز کردم. در آغاز کار از هرکدام
از آنها یک یا دو تومان (نه هزار یا 2 هزار تومان) سود می کردم.
پنج سال اینچنین سخت کار کردم. بسیار دشوار بود. اما پشتکار
و اعتقاد به هدف با توکل به خدا تحمل سختی ها را آسان می کرد.
در 18 سالگی توانستم 20 هزار تومان پس انداز کنم، اما فشارها
همچنان ادامه داشت تا این که مجبور به ترک تحصیل شدم.
غصه یتیمی چون باری سنگین به دوشم بود. (بغض می کند) یتیم
هیچ کس را ندارد. کارمند، کارگر، بانکی، کاسب و هرکس دیگری
شب که به خانه اش می رود دستی به سر و روی بچه اش می کشد.
اما یتیم این محبت بزرگ را ندارد. شب ها، شب های جمعه پاهایش
را در بغل می گیرد و به انتظار می نشیند. در انتظار آن کس
که دستی به سرش بکشد...
در این فکر بودم که سرمایه ام را افزایش بدهم تا بتوانم کاری بکنم.
می خواستم یک کارگاه فرشبافی راه بیندازم. سراغ پسرعموی
پدرم رفتم و از او 20 هزار تومان قرض کردم و 60 هزار تومان هم
از بانک وام گرفتم. سرمایه ام شد 100 هزار تومان یعنی به اندازه
یک تراول صد تومانی امروزی.
وقتی این پول دستم آمد تازه به فکر افتادم که چه بکنم. چه ایده
جدیدی داشته باشم؟ ماه ها فکر کردم. آن روزها چون انقلاب
پیروز شده بود تا 2 سال به هیچ ایرانی پاسپورت نمی دادند.
در این مدت فکر کردم و فکر کردم تا به این نتیجه رسیدم
که با صادرات کارم را شروع کنم.
اما هیچ اطلاعاتی نداشتم. شنیده بودم آلمان مرکز تجارت فرش است.
ویزا گرفتم و به هامبورگ رفتم و در یک مسافرخانه یا پانسیون
مستقر شدم. به سالن ها و انبارهای فرش آنجا سر زدم و
با سلیقه ها آشنا شدم. آنجا به من گفتند ثروتمندان برای خرید
فرش به سوئیس می روند. ویزای 15 روزه سوئیس گرفتم و به ژنو رفتم.
زبان هم نمی دانستم. در یک هتل با تاجری آشنا شدم و او ایده
اصلی را به من داد: فرش گرد بباف. در آن دوران در ایران فرش گرد
بافته نمی شد و کیفیت تولید فرش و رنگ بندی ها هم مناسب نبود.
چای و قهوه ام را خوردم و همان روز به ایران برگشتم.
به ده خودمان آمدم و ساختمانی اجاره کردم. دستگاه خریدم،
با 10 درصد نقد و بقیه اقساط. ابریشم هم قسطی خریدم.
انسان باید ریسک پذیر باشد و من هم ریسک کردم.
با دست خالی و از هیچ.
شروع به بافتن فرش گرد کردم و چند نمونه که بیرون آمد سر و کله
تاجران آلمانی پیدا شد و آنان به اسفنجان آمدند. باور می کنید یا نه؟
در اولین معامله 6?5 میلیون تومان نقد پرداختند و شش میلیون تومان
هم چک دادند! آن شب از شدت هیجان نخوابیدم. احساس آن شب
را خوب به خاطر دارم. سرمایه 100 هزار تومانی من که 80 هزار
تومانش قرض بود در کارخانه اجاره ای اینچنین سودی
نصیب من کرده بود، در اولین قدم...
کسب و کارم رونق گرفت و صادراتم را به آلمان، ایتالیا، سوئیس،
انگلیس، بلژیک و دیگر کشورها آغاز کردم. بسیار سفر کردم
و ایده های جدید دادم. از موزه های فرش کشورها بازدید می کردم
و از طرح ها اقتباس یا از آنها عکس می گرفتم و با الهام از آنها و ت
لفیق طرح ها، ایده های نو بیرون می دادم. در این مدت سلیقه
مشتریان را شناختم. اصول کار خودم را پیدا کردم. من شریک ندارم.
هیچ گاه نداشته ام و نخواهم داشت. اگر شریک خوب بود،
خدا برای خودش شریک می گذاشت.
اصل دیگر من احترام به مشتری است، هر که می خواهد باشد.
پیش مشتری مثل سربازی که جلوی تیمسار خبردار می ایستد،
با احترام می ایستم. اتکای خودم اول به خدا و دوم به ایده و تفکر
و پشتکار و ریسک پذیری خودم است. بسیار ریسک می کنم، بسیار.
کمی بعد در بازدید از هتل های معروف جهان تصمیم گرفتم وارد کار
ساخت بزرگ ترین پروژه هتل کشور شوم. تا کنون 180 میلیارد توماندر این پروژه سرمایه گذاری کرده ام. تمام مصالح این پروژه خارجی و بهتریناست.سنگ برزیل، شیشه بلژیک، دستگیره در انگلیس و تاسیسات آلمانی است. کابین چهار آسانسور نیز از طلای 18 عیار است. این هتل 340 واحد مسکونی در 25 طبقه، هفت طبقه سالن ورزشی، 34 طبقه هتل، 7 رستوران روی دریاچه، 10 هزار متر شهر آبی، 70 هزار متر زمین آمفی تئاتر، 90 هزار متر زمین گلف و 2 باند هلیکوپتر دارد. فقط قرارداد نورپردازی این پروژه با فرانسوی ها 9 میلیون دلار (9 میلیارد تومان) است.این پروژه آبروی کشور است و من با افتخار روی آن سرمایه گذاری کرده ام. من ایران را دوست دارم. بروید بگردید حتی یک دلار و ریال در خارج کشور ندارم و سرمایه گذاری یا ذخیره نکرده ام....می پرسید چه احساسی نسبت به پول دارم؟ پول دیگر مرا ارضانمی کند. هدف من کارآفرینی است. تنها در پروژه آن هتل 600نفر به طور مستقیم کار می کنند.من 2 بار برنده تندیس الماس بزرگ ترین بیزینس من جهان شدم وبزرگ ترین صادرکننده فرش کشور هستم. اما می دانیدبزرگ ترین افتخار من چیست؟یتیم نوازی. افتخار می کنم 2 سال خیر نمونه کشور شدم. افتخار می کنم جزو 100 کارآفرین برتر کشور هستم. دوست دارم اشتغالزایی کنم. دوست دارم سفره مرتضی علی باز کنم، معتقدم خدا من را وسیله قرار داده است. هم اکنون 1070 بچه یتیم را زیر پوشش دارم و باخودم پیمان بستم تا عمر دارم هر سال 100 بچه به آنها اضافه کنم.وصیت کرده ام وقتی مردم تا 10 سال بعد از عمرم هر سال 100 بچه یتیم اضافه شود و مخارج همه یتیم ها را از محل ارثم بپردازند. بعد از 10 سال هم اگر بازماندگانم لیاقت داشتند، راه من را ادامهمی دهند. سفره که می اندازیم برای یتیم ها و می آیند و غذا می خورند،کیف می کنم. گریه می کنم و حال می کنم.در یک مراسمی بچه ها دورم جمع شده بودند و هر کس چیزی می خواست. در این میان دختربچه ای به من نزدیک شد و به جای آن که چیزی بخواهد، فقط خواست دستم را ببوسد. مهرش بدجور به دلم نشست. خواستم فردا بیایند دفترم. آن دختر الان دخترخوانده من است. روی پایم نشست و بابایی صدایم کرد. من به هر دخترم 50 میلیون تومان جهاز دادم و مقرر کردم به این یکی 100 میلیون تومان جهاز بدهند.این دست خداست که مهر این دختر را به دل من انداخت.یتیمی سخت است. بهترین ساعات عمر من زمانی است که درخدمت یتیمان هستم. پول را برای چه می خواهیم؟خدا به ما داده و ما هم باید به بقیه بدهیم.ما وسیله هستیم. باید بخشید و بی منت و زیاد بخشید. این توصیه من به همکارانم است. من از زیر صفر شروع کردم. توصیه من به جوانان این است که منطقی فکر کنند. این گونه نبوده که شب بخوابم، صبحپولدار شوم. خاک خوردم و رنج کشیدم و آثار این رنج هنوز در من هست. امیدشان به خدا و فکر و بازوی خودشان باشد. درستکار باشند و تلاش وتلاش و تلاش کنند. این فرمول من است...
برای دیدن عکس های داخل برج کلیک کنید روی ادامه مطلب

 

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 9
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 21
  • بازدید کلی : 1,258